بسم رب الشهدا .
نمی دانم چرا اینگونه شده ام.
روزمرگی دیگر امانم را بریده است . و ما که انگار منتظر بودیم تا حسین ( علیه السلام ) را در آن مسلخ عشق سر ببرند و چند روزی بر سر سینه بکوبیم و بعد هرکس رود خانه خود ! و چه سخت است حفظ دین در این روزگاران .چند کلامی از آقا مرتضی آرام دل باشد شاید . از اطاعت و عبادت چه می دانم . یا علی مددی !
شقایق وحشی آزاده است و تعلقی ندارد. در دشتهای دور، لابهلای سنگها میروید و به آب باران قناعت دارد تا همواره تشنه باشد و بسوزد. داغدار است و گلبرگهای سرخش را نیز گویا به خون آغشتهاند. شهید نیز آزاده است و فارغ، قانع، تشنه، سوخته دل و داغدار و غلطیده در خون اما میان این دو چه نسبتی است؟
جاذبه خاک به ماندن میخواند و آن عهد باطنی، به رفتن. عقل به ماندن میخواند و عشق به رفتن و این هر دو را خداوند آفریده است، تا وجود انسان، در آوارگی و حیرت میان عقل و عشق معنا شود .
آسمان بود که هر جا میرفتی و هر چه قد میکشیدی، او را فراتر از خویش میدیدی. عزت آفریدگار کبریایی است اما عزت مؤمنین در تواضع است. آسمان بلند است و وسیع، اما پایی مینگرد و در گودالهای کوچک آب نیز جلوه میکند.
طرفه خراب آبادی است، این سیاره زمین، که از آن دروازههایی به سوی نامتناهی گشودهاند. بیت الله، حبل الله، کلام الله و ثارالله.
دو کوهه! آیا جز اصحاب عاشورایی سید الشهدا کسی را میشناسی که بهتر از شهدای ما [بر این] خاک عبادت کرده باشد؟
-دو کوهه! بوسههای تو بر قدمهایی مینشسته است که استوارتر از عزم آنان را زمین به یاد ندارد.
یادهایت را در خود تجربه کن.
حسین (ع) سرسلسله شیدایان عشق است و شیدایی را به هر کسی نمیبخشند. شیدایی حق پاداش از خود گذشتگی است اما خودپرستان مفتون شیطانند. آن نیز جنون است اما از آن جنون تا این شیدایی امانتداران امانت ازلی، فاصله از زمین تا آسمان است
تقدیر حقیقی جهان در کف مردانی است که پروای نام ندارند. آنان از گمنامی خویش کهفی ساختهاند و در آن پناه گرفتهاند. کهفی که آنان را از تطاول دهر مصون خواهد داشت.
کربلا قلب پیکره تاریخ است و چشمه نوری که در آیینه جان ما انعکاس یافته است و آیینه اگر ?انا الشمس? نگوید، چه گوید؟
اشک، آب رحمتی است که همه تیرگیها را از سینه میشوید و دل ما را به عین صفا، که فطرت توحیدی عالم باشد، اتصال میبخشد
دُر حیات در <احتجاب> صدف عشق است و آن را جز در ?اقیانوس بلا? نمیتوان یافت. در ژرفنای اقیانوس بلا، عاشقان، غواصان این بحرند و اگر مجنون نباشد، چگونه به دریا زنند.
ای شهید، ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود برنشستهای، دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات صخیف را نیز از این منجلاب بیرون بکش. ای شقایقهای آتش گرفته، دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد. آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید.
هنر باید محملی برای عروح حیات انسان به کمال وجود باشد، نه وسیلهای برای تفنن و تزیین و مایه انتقال تأثرات.
زینب کبری (س) گنجینهدار عالم رنج است، او محمل گرانبارترین رنج هایی است که در این مبارکه نهفته، ?لقد خلقناالانسان? او وراث بیتالاحزان فاطمه (س) است.
کربلا آمیزه کرب است و بلا و بلا اتفاق شمس اشتیاق است و آن تشنگی که کربلاییان کشیدهاند
گل وجود آدمی، خاک فقر است که با اشک آمیختهاند و در کوره رنج پختهاند.
عارف حقیقی مست می الست است و عارف دروغین مست می پلشت. آبانگور هردو عقل از کف نهاده و بی اختیار هستند اما اولی ارادهاش را در ارادت حق فانی کرده است و عقلش را داده تا به جنون عشق رسد و آن دیگری طوق ارادت شیطان بر گردن گرفته او نیز به دیوانگی رسیده است؛ اما دیوانگیاش نه جنون عشق است که جن زدگی است.